قدیم اگر در کوچه و خیابان میدیدی کسی راه میرود و دارد با خودش حرف میزند، اولین حدس این بود که طرف دیوانه است. اصولاً زمانی که سرگرمیهای مردم دایرۀ محدودی داشت، دیدن آدمی که رفتاری غیرعادی دارد، پدیدۀ جالب و دیدنی به حساب میآمد، بهویژه اگر طرف کسی بود که برای اولین بار با چنین وضعیتی دیده میشد. عجیبتر آن بود که طرف را میشناختی و تا دیروز دیده بودی که مثل آدم عادی میآید و میرود. زمانی که میدیدی با خودش حرف میزند و با دستهایش خط و نشان میکشد یا انگار دارد سخنرانی میکند، با خودت میگفتی بیچاره قاطی کرده است، بالاخانه را اجاره داده است یا دیوانه شده است.
امروز اگر دیدی کسی که کنار تو راه میرود، تنها است، اما دارد آرام یا کمی بلندتر با خودش حرف میزند، برای کسی خط و نشان میکشد، داد میزند، سخنرانی میکند، بد و بیراه میگوید، فحشهای خیلی بد میدهد، توصیه و نصحیت میگوید، تحلیل و تفسیر میکند، دعوا میکند، تهدید میکند، توضیحات فنی میدهد، در حال پیگیری کاری اداری است، خریدوفروش میکند، حرفهای عاشقانه میزند، قرار میگذارد و...؛ چه فکری با خودت میکنی؟ گاهی طرف نه تنها بلندبلند حرفهایش را میزند و هر چه دلش خواست میگوید، طوری رفتار میکند که انگار طرف مقابل همان جا ایستاده و مخاطب مستقیم اوست. الان قدیم نیست و جدید است، پس شاید طرف دیوانه نیست و باید جور دیگری فکر کرد!
اگر شما هم در چنین شرایطی قرار گرفتید، قبل از آنکه حدسی بزنید، اسمی بگذارید یا جور دیگری فکر کنید، اول به گوشهای طرف نگاه کنید. احتمالاً هندزفری در گوش، دارد با موبایلی که جایی پنهان کرده است و دیده نمیشود، حرف میزند. این هم پدیدهای امروزی و محصول پیشرفتهای ما در علم و تکنولوژی است! حالا باز کسی که آرام حرفهایش را میزند را میشود تحمل کرد، اما کسی را که بین عموم و جایی که عدۀ دیگری هم حضور دارند، هم داد میزند، هم هر چه دلش خواست میگوید و ادب و احترام را رعایت نمیکند، چه میتوان نامید! دیوانه هم دیوانههای قدیم!